هلیا یک وقتی مینوشت
یکی او، یکی من
دوتا او، یکی من
دو تا من، یکی او
اصلا قلم بود که دوستمان کرد. بعدها قرتی‌بازی هم درآوردیم.
من از تنهایی‌ام تغذیه میکردم و از موسیقی‌. آتیش زیر این دیگ را هم نوشته‌های دیگران روشن میکرد.
حالا هلیا نمینویسد. من هم.
اما امشب، دیدم جمال هم وبلاگ دارد. و کپشن‌هایش، از جنس بافت نرم قلب آدم است. عین کپشن‌های فرزانه.
هرکداممان یک جنسیم. و من با خواندن آدم‌ها، دوباره جنس خود را به‌یاد می‌آورم. با جوهر خودم مینویسم.
من پرم از خالی و خالی‌ام از پر. احساس را احساس میکنم بی‌آنکه نامش را بدانم. ایماژ را میبینم اما سیاه‌سفید و برفکی. آرزومندم و نمیدانم در آرزوی چه‌ام.
آی منِ من، تو کجایی؟
بیا دل تنگت ام.


مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

حرف دل وبجو | webju1 , موزیک میم | musicmim LALAHOPKA نگین طبیعت 118file.com ولایتمداران سبکبالان عاشق Heidi