بیایید میخواهم باز برایتان بدگویی دنیا را بکنم.
هنوز رخت چرک سیاه را از تن نوشته هایم درنیاورده ام، دلم نمیخواهد.
فکر میکنم بی آنکه خود بدانم این روزها و نه تنها همین روزهای دم دست که دوره ای طولانی، زیاد اذیت شده ام.
کاشتم و برنداشتم.
اهمیت دادم و بی اعتنایی گرفتم.
بماند که میپذیرم اگر بگویید تو هم کم ناامید نکرده ای آدم ها را.
کم بی تفاوت نبوده ای به مهم هایشان.
خب همین است، همیشه هم دلم نمیخواهد بکارم. هیچکس نمیخواهد.
حرفم روی مود ها نیست، روی مدل هاست.
من مود بی اعتنایی دارم اما مدلم نیست.
به این معنی که "پاسخ متقابل به آدم ها" جایی در ضمیر من تعریف شده است، شاید برحسب مود یا هزار صلاحدید شخصی از آن استفاده نکنم اما حتما در جایی یا زمانی دیگر، طی یک موقعیت تصادفی یا اگر نشد طی شرایطی خودساخته، آن را جبران میکنم.
اما برای بعضی ها اعتنا، به هیچ انگاشته میشود و احترام، به کود پس افتاده از حیوانی.
گرمای محبت را نمیدانم به کدام زمهریری میبرند که یک تکه یخ میشود.
و سلسله مراتب ساخت یک رابطه دوستانه را کجا آموخته اند که نمیدانند چیدن خشت هایش از پی تا ثریا کار یک نفر نیست درحالی که خود را زیر سایه بی اعتنایی شان باد میزنند.
میدانید؟ مردم تا یک جایی از غریبگی خارج میشوند، آشنا میشوند، عزیز میشوند، دوست میشوند.
"سوتفاهم"، "بی منظوری" و "مشغله زیاد کاری" تا یک جایی توقف بیجا در این سیر را توجیه میکند.
مابقی میشود "به درک‌."
خشت آخر را سمت خشت های چیده شده پرتاب میکنی و میروی.
باد خنک بی اعتنایی روی پوست دوست به غبار بدل میشود تا بیاید ببیند چه شده ما رفته ایم.
راستش را بگویم دیدن و ندیدن بعضی ها، بودن و نبودن بعضی ها، برایم دیگر دو حالت نیست یک حالت است.


مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

همه چیز در مورد ارز دیجیتال گوناگون Don طرح هرم Karin جدیدترین گوشی سامسونگ 2019 ترخیص کالا و خدمات بازرگانی آذران true Islam rejects ISIS(isil)